English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4598 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Manx U وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rhodian U وابسته به جزیره rhodes اهل جزیره رودز
manxman U اهل جزیره انسان
indo iranian U وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
insular U وابسته به جزیره
peninsular U وابسته به شبه جزیره
liliputian U وابسته به جزیره خیالی لی لی پوت
peloponnesian U وابسته به شبه جزیره جنوبی یونان
samoan U وابسته به یا اهل جزیره ساموا واقع در پلینزی
paphian U وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
isles U جزیره
isle U جزیره
island جزیره
islands U جزیره
island of reil U جزیره ریل
islaner U جزیره نشین
islaner U اهل جزیره
islanders U جزیره نشین
isle U جزیره کوچک
islands U جزیره ساختن
isles U جزیره کوچک
coral island U جزیره مرجانی
newfoundland U جزیره نیوفاوندلند
Haiti U جزیره هاییتی
Malta U جزیره مالت
cay U جزیره کوچک
Madagascar U جزیره مالاگازی
chersonese U شبه جزیره
insularity U جزیره بودن
reef U جزیره نما
islander U جزیره نشین
peninsula U شبه جزیره
peninsulas U شبه جزیره
island U جزیره ساختن
crete U جزیره کرت
islets U جزیره کوچک
Cyprus U جزیره قبرس
islet U جزیره کوچک
reefs U جزیره نما
sand bank U جزیره نما
islands U جزیره دار کردن
isle U جزیره نشین کردن
malay peninsula U شبه جزیره مالاکا
peninsularity U حالت شبه جزیره
island U جزیره دار کردن
isles U جزیره نشین کردن
haitian U اهل جزیره هاییتی
jutland U شبه جزیره دانمارک
icelander U اهل جزیره ایسلند
rialto U جزیره ریالتو در ونیز
greenlander U اهل جزیره گرینلند
manhattan U جزیره مان هاتان
atolls U جزیره مرجانی حلقوی
atoll U جزیره مرجانی حلقوی
pawn island U جزیره پیادهای شطرنج
cretan U اهل جزیره کرت
crimean U اهل جزیره کریمه
eyot U جزیره کوچک در رودخانه
insulating U بصورت جزیره دراوردن
cuban U اهل جزیره کوبا
peninsulate U شبه جزیره کردن
minorca U جزیره مینورکا در مدیترانه
shoaly U پر از جزیره نمایاتپههای دریایی
insulates U بصورت جزیره دراوردن
sicilian U اهل جزیره سیسیل
insulate U بصورت جزیره دراوردن
key کی [جزیره ای کوچک در ایالت فلوریدا]
enisle U بصورت جزیره دراوردن جداکردن
iberian U اهل شبه جزیره ایبری
tahitian U اهل جزیره تاهیتی در جزایرپلینزی
Iceland U جزیره ایسلند زبان ایسلندی
shelf U تپه دریایی جزیره نما
crannog U جزیره کوچک میان دریاچه
floating island U جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
orkney lslands U جزیره اورکنی درشمال اسکاتلند
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
rumpy U یکجور گربه بی دم در جزیره man of isle
corsican U اهل جزیره کورس دردریای مدیترانه
the peninsula U شبه جزیره اسپانی و پرتغال ایبری
terra firma U قطعه اصلی خطه بدون جزیره
maf U بیزاری مردم جزیره سیسیل ازقانون
st helena U جزیره سنت هلن درجنوب غربی افریقا
the peninsular war U جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
Aztec architecture U معماری آزتکی [مربوط به ساکنان جزیره تکسکوکو]
minoan U مربوط به تمدن باستان عصرمفرغ جزیره کرت
daedalus U نام معماری که ساختمان پرپیچ و خم جزیره کرت را ساخت
sandbar U جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
holm U جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
atole U جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
hu man U وابسته ب ه انسان بشری
neoanthropic U وابسته به انسان جدید
theophanic U وابسته به تجلی خدا به انسان
truncal U وابسته به تنه انسان یا درخت
anthropometric U وابسته به مبحث اندازه گیری بدن انسان
dialectal U لهجهای
accentual U لهجهای
dialectic U جدلی لهجهای
dialectical U جدلی لهجهای
barbaralalia U گفتار پریشی لهجهای
they say U میگویند
they f. him U ازاوتملق میگویند
there is a rumour that U چنین میگویند که
mentioned U نامبرده
anthropo U پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop U پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
it is not true that he is dead U اینکه میگویند مرده است حق ندارد
termed <adj.> <past-p.> U نامبرده شده
loco citato U در جای نامبرده
named <adj.> <past-p.> U نامبرده شده
stated <adj.> <past-p.> U نامبرده شده
aforenamed U نامبرده درپیش
named here under U نامبرده زیرین
mentioned <adj.> <past-p.> U نامبرده شده
undermentioned U نامبرده در زیر
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
prenominate U قبلا نامبرده شده
herein named U نامبرده دراین نامه
rackets U یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
id U مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography U علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
wherunto U که بدان
thereunto U بدان
thereto U بدان
thereby U بدان وسیله
thereto attached U پسوسته بدان
according as چنانکه بدان سان که
whereat U که بدان جهت که در انجا
garnishment U میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
paradoxically U بدان سان که باعقیده .....است
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
it was beneath my notice U مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
omnim gatherum U مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
timberhead U انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
hobby U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
plowhead U چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
hobbies U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
phonoscope U التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
paroli U دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
cowlstaff U چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
crankpin U قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
man U انسان
human beings U انسان
human being U انسان
loard of creation U انسان
mortals U انسان
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
2تعریف فونتیک چیست؟
1Material-dependent representative
1coffee table conversation piece
2bioconjugated
2immunogenicity
1STARS CANT SHINE WITHOUT DARKNESS
1انسان خوش اخلاق ترسواست
1چندمین
1MANYASH BE FARSI CHIST?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com